-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 آبانماه سال 1384 00:31
نیمه شب از خواب پریدم ساعت چهار و نیم صبحه تموم تنم عرق کرده بود . تختم سرد تر از همیشه و تنم داغ و تب داره ،روی تخت دست کشیدم ، دنبال یه چیز شایدم یه نفر میگشتم ،هیچی نبود هیچ کسی هم نبود سرفه کردم بلند بلند می دونم، کسی نیست که از خواب بپره روی تخت نشستم ،انگشتامو فرو بردم لابه لای موهام فقط صدای نفس خس دار خودمو می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آبانماه سال 1384 23:55
دلتنگ تر از همیشه ... پر درد تر از همیشه ... در رویاهایم با پرهایی باز و کشیده پرواز میکنم ؛ اما تنها خسته هم نخواهم شد ؛ هیچوقت
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مهرماه سال 1384 01:52
نمیتوانیم آنگونه که دیگران می گویند ، باشیم . باید به خود گوش فرا دهیم . جامعه ، خانواده ، دوستان و همراهان ، هیچ یک نمی توانند بگویند که چه کنیم . تنها ماییم که می دانیم و تنها ماییم که می توانیم ، آنچه برای ما نیکوست در پیش گیریم . پس هم اکنون ، آغاز کن . باید سخت بکوشی ، باید از سدهای بسیار گذر کنی ، ناگزیری با...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1384 03:07
وقتی شادی آروم بخند تا غم بیدار نشه وقتی غمگینی آروم گریه کن تا شادی نا امید نشه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 مهرماه سال 1384 23:43
این زندگی غمزده غیر از قفسی نیست تنها نفسی هست ولی هم نفسی نیست
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 00:31
تا حالا بر خلاف جریان آب شنا کردی؟ بپر.بپر!بپر! خودتم بهتر از من می دونی که باید بپری! تا حالا جوجه عقاب دیدی موقع اولین پریدن؟ طفلی پاهاش بدجوری می لرزه. فکرش بکن؟ بالای یه صخره! اگه نپره چی می شه؟ یعنی ممکن مادرش تا آخر عمراون نگه داره؟ تو زندگی وقتایی می رسه که بالای صخره باید بپری. ترس همه وجودت بر می داره. اما...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 00:20
ساعت 2:30 نیمه شب شده.مسخرست مگه نه چون من تازه می خوام از خودم بگم تا حالا از خودم بهت چیزی نگفتم شاید نپرسیدی ن شایدم اصلا لازم نبوده .نمی دونم امشب این چه خوره ای که به جونم افتاده؟ خوب من خوبم هوا یکم سرده،آدما همشون غریبه هستن این روزام زندگیم شده.خواب، تفریح ،ورزش، آب جو البته فقط امشب زندگی بدی نیست ولی یه چیزی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 مهرماه سال 1384 00:08
گابریل گارسیا مارکز سیزده نکته برای زندگی 1-دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو، بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا می کنم. 2-هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث ریختن اشکهای تو نمی شود. 3-اگر کسی تو را آن طور که می خواهی دوست ندارد،به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 01:12
مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: یواش تر برو, من می ترسم. مرد جوان: نه, اینجوری خیلی بهتره. زن جوان: خواهش میکنم , من خیلی می ترسم. مرد جوان: خوب, اما اول باید بگی که دوستم داری. زن جوان: دوستت دارم, حالا میشه یواش تر برونی. مرد جوان: منو محکم بگیر. زن جوان:...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1384 02:37
به عالمی نفروشیم ، موی سر دوست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1384 02:26
برای اینکه فراموشش کنم با تمامی نامه های عاشقانه اش بادبادکی درست کردم وقتی هوا رفت ، دنیایی از تمبرهای شکسته بر زمین ریخت
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 شهریورماه سال 1384 00:46
کتاب دلتنگی هایم را در تاقجه دلت مگذارم تا آخر روزی تقویم زندگیت خاطرت شیرین را به یادت انداخت نگاهی به آن افکنده و بدانی از اولین ف ص ل تا آخرین ف ص ل بودنم ، تنها سوالم این بود که بی پاسخ ماند چرا برای خزان دلم. بهاری نیست.. ?
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1384 00:14
یکی پیش عشقش نشسته بود و فکر می کرد کسی از اون خوشبخت تر هم هست؟ یکی دیگه با هق هق گریه ی نبود یارش خوابید... جوونکی توی خونه اش که با کاخ هیچ فرقی نداشت خودکشی کرد جوون دیگه ای به امید روزی که بتونه یک چهار دیواری پیدا کنه عرق میریخت و امیدوار به زندگی بود... یکی اونقدر خورده بود بالا می آورد و اون یکی از گرسنگی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1384 02:52
اگر کسی آنطور که میخواهی دوستت ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1384 02:48
به چیزی که گذشت غم مخور، به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 16:57
دیگه تقریبا!! به این نتیجه رسیدم که منطقی بودن و عاقلانه رفتار کردنه که آدمو عصبی و خسته می کنه!نه تنها مفید نیست، بلکه خیلی هم مضر و مشکل سازه.ادمهایی که احساسین و شجاعت ایستادن سر احساسشونو دارن خوشبختترن، بیشتر احساس رضایت می کنن. چون حداقل اون کاریو کردن که خودشون می خواستن از ته دل، حالا چه موفقیت آمیز چه غیر از...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 03:28
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1384 03:23
تا غم نباشه معنی شادی معلوم نمیشه . تا بدی نباشه خوبی جلوه خودش رو نشون نمیده . تا شکست نباشه تجربه و شیرینی پیروزی بدست نمیاد . تا غربت نباشه مزه وطن و بوی خاک و احساس مالکیت بر وطنم رو درک نمیکنم . تا مریض نشم قدر سالم بودنم رو نمی دونم . تا آزاد هستم طعم تلخ بند رو نمیفهمم . تا کسی رو از دست ندم قدرش رو نمیفهمم ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1384 23:40
حس می کنم که دانه ای در زمین زمستانی ام و می دانم که بهار خواهد آمد و جوانه های من خواهد شکفت و زندگی کوچکی که در من خفته است آن زمان که فراخوانده شود بر سطح زمین جاری خواهد شد سکوت دردناک است ولی در سکوت بسیاری چیزها شکل می گیرد ما باید منتظر باشیم و تماشا کنیم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1384 23:40
ب اران که می بارد، دلم می گیرد راه که می روم، دلم می گیرد سکوت که می کنم، دلم می گیرد اشک که می ریزم، دلم می گیرد هر که را که در آغوش می کشم، دلم می گیرد هر که را که می بوسم، دلم می گیرد... دلم می گیرد بهانه ات را ! آخر کجایی . ؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1384 23:03
پردهی بکارت آب را دزدیده ام تا آنرا به شبی بدهم که از تجاوز بی رحمانهی باران آبکش شده است !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 شهریورماه سال 1384 22:53
روزی خواهد آمد. و من آبی ترین آرزوهایم را به دست کودکان باد خواهم سپرد. و گلها را عاشق خواهم کرد . و.... و بهار در چشمان تو باور می گردد. و عشق حریر نرم نگاهت را باور خواهد کرد. و در گرمای دستانت ذوب خواهد شد. و آن روز تو خواهی فهمید که بهار بین دستان من و تو - و بین نگاهمان - و بین آرزوهایمان - سکوت را می شکند
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 11:38
من از مردن نمی ترسم که هر چی باشه یکباره هراس از زندگی دارم که دردش پر ز تکرار
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 01:21
چشمانی که با تو سخن میگویند از هزار لبی که بیهوده باز میشود ارزشمند تر است
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 01:14
هیچ عشق واقعی از بین نمی رود فقط از صورتی به صورت دیگر تبدیل میشود ولی ذات آن همیشه عشق است
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1384 15:54
صداقت نخستین بخش کتب عشق است. تنها روش بیان حقیقت، گفتن با عشق است. کامل بودن لازمه عشق نیست ، ولی صداقت هست.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1384 15:39
یک بار متولد شدم ، یک بار هم می میرم ، یک بار هم عاشق میشم ، یک قلب هم دارم، و یک خدا هم وجود داره، پس همه برام یکه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1384 02:45
تو می خوای من اونی باشم که واقعا تو می خوای من باشم؟ اگه اونی باشم که تو می خوای، پس دیگه من ، من نیست. یعنی من خودم نیستم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1384 02:42
یک تاجر آمریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهیگیری از کنارش رد شد که توش چند تا ماهی بود . *** از مکزیکی پرسید : چقدر طول کشید که این چند تا رو گرفتی ؟ مکزیکی : مدت خیلی کمی . *** آمریکایی : پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد ؟ مکزیکی : چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1384 02:17
نرو تو هم مثل من نمی تونی دووم بیاری مثل من غصه کم می یاری نروتو