-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1384 02:15
به اسم عشق و عاطفه با قلبمون بازی می شه هرکی با قانون خودش برای ما قاضی می شه این روزا هرچی عاشقه رو زندگی می کشه خط عشق و هوس یه معنی توی کتاب های غلط خلاصه دنیای شما برای من خیلی کمه از اون دیار بی کسی رفتن من مسلمه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1384 02:09
عشق یعنی دوست داشتن؛ دوست داشتن یعنی پرستش؛پرستش یعنی عشق؛عزیزم مرا دوست بدار، چـــــون من تـــــــو را می پرستم ، با اینکه نمی دانی! اما خوبی عشق در همینه عاشق کسی هستی که او اصلاً نمی دونه، باید صبر کرد خداوند دلهای عاشقون رو حتماً به هــــــم می رسونه به امید اون روز ما هم منتظـــــر می مانیم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1384 20:41
Ist Liebe rot? Oder ist sie vielleicht gelb? Gelb wie die Sonne Gelb wie eine Flamme Gelb wie der Sommer Oder ist sie vielleicht blau? Blau wie der Himmel Blau wie die Sehnsucht Blau wie das Meer Oder ist sie vielleicht grün? Grün wie der Tannenzweig Grün wie das Glückskleeblatt Grün wie das weite Grasland Oder ist...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1384 20:34
am anfang nebel ungewissheit angst alles ist ungewohnt alles ist dunkel alles ist kalt ein warmer wind luft sonne licht vertrauen ich fühle mich wohl es lebe der tag die sonne vergeht der wind ist verweht die nacht verdrängt den tag wieder wird es kalt wieder wird es dunkel vertraut wird mir die einsamkeit der nacht...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مردادماه سال 1384 00:01
حجم خالی سکوتم با ترانه پر نمی شه خلوتم با خاطرات عاشقانه پر نمی شه تو نگاه آینه گم شد همه بود و نبودم همه ترانه هایی که برای تو سرودم عاشق رنگ صداتم ولی چشمام پر درده باغچه دلتنگی من خالی از گلای زرده اما وقتی تو نباشی موندنم فقط بهونه ست همصدام با بی پناهی غزلای عاشقونه ست می رم و ته جاده جای پای من می مونه جای پای...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مردادماه سال 1384 01:39
آسمان دل من آفتابی بود شباش مهتابی بود اماالان ابری شده دل من نه دلمن بلکه دل همه ی ما دل می خواد گریه کنه دادبزنه تاخداش و صدا کنه بگه بااینکه دل ابری شده ولی روزای آفتابی رو خیلی دوست داره دلم من غصه نخورخورشیدطلوع می کنه دلارودوباره پرنورمی کنه دوباره هوای ابری آفتابی می شه هوای تاریک مهتابی می شه دلم غصه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مردادماه سال 1384 01:38
اسیر تورا می خواهم ودانم که هرگز به کام دل در آغوشت نگیرم تویی آن آسمان صاف و روشن من این کنج قفس مرغی اسیرم زپشت میله های سرد وتیره نگاه حسرتم حیران به رویت دراین فکرم که دستی پیش آید ومن ناگه گشایم پر بسویت دراین فکرم که در یک لحظه غفلت ازاین زندان خاموش پربگیرم به چشم مرد زندان بان بخندم کنارت زندگی از سر بگیرم در...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مردادماه سال 1384 01:36
زندگی چیست زندگی شاید یک خیابان درازاست که هرروز زنی بازنبیلی ازآن می گزرد زندگی شایدریسمانی است که مردی با آن خودرا از شاخه می آویزد زندگی شاید طفلی است که از که ازمدرسه برمی گردد زندگی شاید عبورگیج رهگذری باشدکه کلاه ازسربرمی داردوبه یک رهگذر دیگربالبخندی بی معنی می گویدصبح بخیر. زندگی شایدآن لحظه ی مسدودی است که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 تیرماه سال 1384 17:07
گر چه با دوری او زندگیم نیست، ولی یاد او می دمدم جان به رگ و پوست هنوز بر سر و سینه ی من بوسه ی گرمش گل کرد جان حسرت زده زان خاطر خوشبوست هنوز رشته ی مهر و وفا شکر که از دست نرفت بکَشد یا بکُشد، هر چه کند دم نزنم مرحبا عشق که بازوش به نیروست هنوز هم مگر دوست عنایت کند و تربیتی طبع من لاله ی صحرایی خودروست هنوز با همه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 تیرماه سال 1384 02:00
یار من رفت از بر من ، مقصـد او جـای دیگر رفتـه او شـاید بیــابد عاشق و شیـدای دیگر باز مـن دلتنـگ اویم گر چه دیدم بی وفایی گرچه می دانم که دارد ،در سرش سودای دیگر رفتـه آن آرام جانم ، کـاش می آمد دوباره تا سکوت دشت دل را پرکـند غوغای دیگر زندگـی شد در نگـاهم تیره و تار از غم او کش او آید که یـابد ، زندگی معنای دیگر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 تیرماه سال 1384 03:00
نه دلی که به کسی بسپارم نه پنجه ای که مضرابی بزنم غم سیاه زمانه نشست بر دلم نه نایی که فریادی بکشم عشق و اشتیاق مرد در من نه اشکی که سیلی بسازم امیدم شده ناامید چه کنم نه یاری که شکوه ای کنم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1384 02:51
ایتالیاییها میگن : عشق یعنی ترس از دست دادن تو ایرانیها هم میگن : عشق سوء تفاهمی است که به ازدواج میانجامد. فرانسویها میگن : عشق فراموش کردن خود در وجود کسی است که همیشه و در همه حال ما را به یاد دارد. اسپانیاییها میگن : عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است. چرا وقتی میخوایم بریم تو رویا، وقتی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 02:00
اگر در راه ماندم یا از نفس افتادم در بدر شدم یا تو قفس افتادم سر به سرم نذار که خیلی خستم نبودی یارو همراهم که بی کس افتادم پرهام و قیچی کردی دلم و شکستی دیگه چرا تو قفس اسیرم کردی به اب و دانه ای راضی بودم چطوری راضی به ازارم شدی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 01:58
کاش نبسته بودم دل به چشمات کاش نشنیده بودم هرگز صدات
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 01:57
اگر نگاهی بیاندازی به رخسارم می بینی که رنگی به چهره ندارم چه خیالاتی نمی گذشت از سرم نمی دانستم نمیخواهی بشی نصیبم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 تیرماه سال 1384 00:09
دلم می خواد می تونستم پیشت بیام و اونقدر گریه کنم تا دل بی قرارم آروم بگیره... دلم برات تنگ شده... خیلی... تنهام
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 تیرماه سال 1384 00:06
من همینم که هستم این طوری بار اومده ام وقتی بخوام بخندم آره درسته قهقهه می زنم کسی رو که دوستم داره دوستش دارم آیا تقصیر از منه اگه اونی که دوستش دارم همون قبلی نباشه من همینم که هستم « ژاک پره ور »
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 تیرماه سال 1384 01:10
اجازه بی اجازه آبی دریا قدغن شوق تماشا قدغن عشق دو ماهی قدغن با هم و تنها قدغن پچ پچ و نجوا قدغن رقص سایه ها قدغن کشف بوسه ی بی هوا به وقت رویا قدغن در این غربت خانگی بگو هرچی باید بگی غزل بگو به سادگی بگو زنده باد زندگی بگو زنده باد زندگی از تو نوشتن قدغن گلایه کردن قدغن عطر خوش زن قدغن تو قدغن من قدغن
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 تیرماه سال 1384 00:59
تو وقتی دلت میگیره...چکار میکنی...؟؟!!! ...واسم بگو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 تیرماه سال 1384 00:56
برای تو دلتنگم کاش می توانستم تو را از ماورای این دنیا بیابم کجایی می دانم که تو را هرگز نخواهم داشت می دانم که غم تنهایی عذاب لحظه های عمرم خواهد شد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 تیرماه سال 1384 03:06
چه زیبا بود لب رود نشستن چه زیبا بود در حسرت بوسه بودن چه زیبا بود حیا کردن جه زیبا بود منتظر کلامت بودن چه زیبا بود دیروز چه تلخ بود جدا شدن از تو
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 تیرماه سال 1384 03:03
میخوا هم تمام واژگانی را که می دانم به دریا بریزم .... و دوباره متولد شوم دنیا را ببینم ! رنگ کاج را ندانم .. نامم را فراموش کنم ... هوییتم را هم ! دوباره در آینه نگاه کنم کلمه دیروز را امروز نگویم ... برای خود یک چمدان بخرم و از خود بپرسم معنی سفر را؟ واژگان تازه از دریا صبد کنم آنها را شستشو دهم ... انقدر بمیرم تا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1384 03:40
اینجا که نشسته ام در خانه.. فکرم تنها و عاشقانه به یاد تو پرواز میکنم در خیالم به امید وصال تو گفتی باید تحمل کنم دوری باید عادت کنم به تنهایی چشم ! صبر خواهم کرد.... صبر خواهم کرد.... فاصله زیاد نیست فقط به اندازه ی یک عمر! و خدایی هم هست ... و خدایی که هنوز به صبوری من ایمان دارد....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1384 03:16
عشق یعنی حسرت شبهای گرم عسق یعنی یاد یک رویای نرم عشق یعنی یک بیابان خاطره عشق یعنی چهار دیوار بدون پنجره عشق یعنی گفتنی با گوش کر عشق یعنی دیدنی با چشم کور عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت عشق یعنی آخر خط بهشت عشق یعنی گم شدن در لخظهها عشق یعنی آبی بی انتها عشق یعنی یک سوال بی جواب عشق یعنی راه رفتن توی خواب
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 تیرماه سال 1384 03:05
ازکویر پرسیدم که چرا گرمی؟ گفت زیرا سرد دلان را دوست ندارم. پرسیدم که چراخشکی؟ گفت برای اینکه میخواهم عاشقی را در یادها زنده کنم. پرسیدم چرا یکرنگی؟ گفت زیرا سادگی را دوست دارم .
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1384 01:23
حرفها که تکراری میشوند،غصه ها که عادی می شوند،شعرها که بی صدا می شوند وقتی که حتی اتفاقها معمولی می شوند،بارانها از سر تکرار می بارند و بهارها از سر عادت گل می کنند وقتی همة روزهای تقویمت مثل هم می شوند،شنبه با جمعه فرقی نمی کند،زمستان با بهار، امسال با پارسال وقتی به آسمان یکجور نگاه می کنی ، به خودت یکجور نگاه می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 14:01
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریزشد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهان خانه ی جانم گل یاد تو درخشید یاد صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم ودر آن خلوت دل خواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 13:43
من کی ام بیگانه ای از خود جدا با خود و با دیگران نا آشنا من کی ام بی ریشه ای بی برگ و بار ای دریغ از سایه یک بوته خار آن طلایی های در من گمشده آن لطافت ها ظرافت ها چه شد سینه آماج غم و من ناتوان آن تحمل ها و طاقتها چه شد من تو را ای عشق از کف داده ام هم خودم راهم تورا گم کرده ام آن من عاشق من دیوانه را من نمی دانم کجا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1384 03:13
ا گر میدانستم محبت رنگی به زیبایی رنگ آسمانها دارد همیشه آنرا دوست می داشتم.. اگر میدانستم عشق جلوه شقایق کوهستانی را دارد آنرا جستجو می کردم.. اگر می دانستم که معرفت و وفا همان آواز همیشگی پرندگان بهاریست با تمام وجود به آن گوش فرا میدادم .. ولی افسوس که محبت رنگ ریا را گرفته ، عشق دیگر کلمه زیبای عاشقان نیست بلکه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1384 02:53
تلخکامی داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا در هوای دوستداران دشمن خویشم رهی در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا