یار من رفت از بر من ، مقصـد او جـای دیگر

رفتـه او شـاید بیــابد عاشق و شیـدای دیگر

باز مـن دلتنـگ اویم گر چه دیدم بی وفایی

گرچه می دانم که دارد ،در سرش سودای دیگر

رفتـه آن آرام جانم ، کـاش می آمد دوباره

تا سکوت دشت دل را پرکـند غوغای دیگر

زندگـی شد در نگـاهم تیره و تار از غم او

کش او آید که یـابد ، زندگی معنای دیگر

باز چشمـانم به راه و باز هم غـرق نیــازم

باز هم شاید که بی او سررسد فردای دیگر

گفته او می آید اما در هراسم چـون بیاید

رفتـه باشد از تنم جان،یا نباشد نای دیگر

نه دلی که به کسی بسپارم       نه پنجه ای که مضرابی بزنم

غم سیاه زمانه نشست بر دلم    نه نایی که فریادی بکشم

عشق و اشتیاق مرد در من         نه اشکی که سیلی بسازم

 امیدم شده ناامید چه کنم            نه یاری که شکوه ای کنم



ایتالیایی‌ها میگن : عشق یعنی ترس از دست

 دادن  تو

ایرانی‌ها هم میگن : عشق سوء تفاهمی
 
است که به ازدواج می‌انجامد.

فرانسوی‌ها میگن : عشق فراموش کردن
 
خود در وجود کسی است که همیشه و در
 
همه حال ما را به یاد دارد.

اسپانیایی‌ها میگن : عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر
 
صدایی بلندتر است.

چرا وقتی می‌خوایم بریم تو رویا، وقتی
 
می‌خوایم گریه کنیم، وقتی می‌خوایم فکر
 
کنیم، وقتی می‌خوایم تصور کنیم، وقتی
 
می‌خوایم کسی رو بوس کنیم، چشمامون رو
 
می‌بندیم؟ این به این دلیله که قشنگ‌ترین
 
چیزهای تو دنیا قابل دیدن نیست.