یار من رفت از بر من ، مقصـد او جـای دیگر

رفتـه او شـاید بیــابد عاشق و شیـدای دیگر

باز مـن دلتنـگ اویم گر چه دیدم بی وفایی

گرچه می دانم که دارد ،در سرش سودای دیگر

رفتـه آن آرام جانم ، کـاش می آمد دوباره

تا سکوت دشت دل را پرکـند غوغای دیگر

زندگـی شد در نگـاهم تیره و تار از غم او

کش او آید که یـابد ، زندگی معنای دیگر

باز چشمـانم به راه و باز هم غـرق نیــازم

باز هم شاید که بی او سررسد فردای دیگر

گفته او می آید اما در هراسم چـون بیاید

رفتـه باشد از تنم جان،یا نباشد نای دیگر

نظرات 1 + ارسال نظر
امیر سه‌شنبه 14 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 10:51 ق.ظ http://www.amirtotti.blogsky.com

سلام شعر خیلی باحال بود باز هم از اینا بزار........................................................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد