من کی ام بیگانه ای از خود جدا
با خود و با دیگران نا آشنا
من کی ام بی ریشه ای بی برگ و بار
ای دریغ از سایه یک بوته خار
آن طلایی های در من گمشده
آن لطافت ها ظرافت ها چه شد
سینه آماج غم و من ناتوان
آن تحمل ها و طاقتها چه شد
من تو را ای عشق از کف داده ام
هم خودم راهم تورا گم کرده ام
آن من عاشق من دیوانه را
من نمی دانم کجا گم کرده ام
من نشانی های خود را میدهم
یک نفر باید مرا پیدا کند
یک نفر شاید که با طوفان عشق
برکه ای خشکیده را دری ا کند